دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

خداحافظ کاپیتان محجوب و محبوبم!!

از امروز تیم من ده نفره شد و تو در کاپیتانی پرسپولیس جاوید شدی .. بدرود هادی نوروزی خوش اخلاق و محجوب و کاپیتان تیم محبوب پرسپولیس .

جایت همیشه در قلب ما ابدی خواهد بود .. بدرود پسر زحمتکش پرسپولیس

درس حیوانات به انسانها...

امروز کوچولو خانم درسی بهم داد که با سی و چند سال عمر از خدا  گرفتم جرات انجامش رو ندارم . امروز وارد دومین ماه تولد نازگلک خانم دختر کوچولو خانم میشیم . امروز غروب وقتی میخواستم برم داخل ساختمون دیدم داره نازگلک بازی میکنه و  بعداز مدتی برگشتم حیاط دیدم نازگلک دختر دو ماهه اش نیست . کوچولو خانم هم کنار حیاط خیلی راحت گرفته بود خوابیده بود . اولش خیلی ناراحت شدم . گفتم مگه میشه مادری بچه اش رو که دو ماهه ازش مراقبت کرده بزاره کنار کوچه و راحت بیاد بخوابه . چند بار رفتم و اومدم  دیدم نه گرفته خوابیده . شک برم داشت که شاید گربه ای بچه اش رو دزدیده ولی بازم باور نمیکردم چون گربه از منافعش و وابستگی هاش تا پای جون می جنگه . برگشتم و گفتم اگر فردا بچه اش پیدا نشه میندازمش یه جای دور . چون واقعا بچه نازی داره . رفتم و دوباره برگشتم ولی اینبار بود . متوجه شدم اینم از درسهای زندگی برای مستقل بودن بچه اش بوده . اما بچه چون عادت نداشت محکم چسبیده بود به مادر و ترس اینکه نکنه مادر تنهاش بزاره مادرش رو ول نمیکرد . مادر هم توی تاریکی داشت بچه رو زیر نظر میگرفت که خطری متوجهش نشه . بهرحال کاری که هیچ یک از ماها جرات فکر کردن بهش رو نداریم .

محبت!!

وقتی بچه بودم یه پیرمردی در خونه ما بود که نسبت فامیلی نسبتا دوری با ما داشت بهتر بگم .پسرعموی بابام بود البته یه زمانی هم دامادشون بود که بعدا از عمم طلاق گرفته و البته اواخر عمرش هم متاسفانه سرنوشت بدی داشت .

تصادف کرد و هر از چند گاهی هم مرحوم مادرم ازش مراقبت میکرد . خوب من بچه بودم و تو عالم بچگی نمیدونستم کی به کیه و کجا به کجاست . اما مادرم از روی محبتش پرستاری میکرد . خوب خسته میشد مشکلات زیاد بود ولی محبتش هم ذاتی بود . شاید خیلی از خانومهای امروز چنین وضعیتی بود با یه ترفندی از همسرشون میخواستند که  چنین افرادی از خانواده دور باشه تا راحت تر باشند . بهرحال از بچگی از مرحوم مادرم یاد گرفتم افراد رو سوای موقعیت اجتماعی شون احترام بزارم . اما امروز می بینیم حتی نزدیکترین ادمهای نزدیک زندگیم هم چنین اخلاقی در وجودشون نیست . اگر فتاده ای ببینند  به جای نوازش و دلجویی یه لگد محکم میزنند و اون طرف رو از خودشون دور میکنند .  بعضی وقتها فکر میکردم زنها محبتشون بیشتر از مردهاست ولی امروز به عینه می بینم ذات آدمها از جنسیت مهمتره . کسی که ذاتش مهربون باشه نیاز نیست حتما زن یا مرد باشه . حتما نیاز نیست یه خانواده خوب باشند تا یکی خوب باشه . ممکنه در یک خانواده کلی آدم بد باشند و یکی خوب در بیاد .  محبت خریدنی نیست . محبت کردن مثل آوای خوش هست که ذاتیه . پای حرف خیلی ادمهای بد بشینی می بینی دوست داره خوب باشه ولی نمیتونه درست مثل کسی که میخواد آوای خوشی داشته باشه و سعی میکنه ولی نمیتونه . اما میشه برای مهربان بودن هم میشه تمرین کرد  و با صرف فعل خوب بودن به نتیجه ای رسید . شاید طرف ذاتا خوب نشه ولی میتونه قابل تحمل باشه . میتونه کمتر آسیب برسونه . میتونه پس اون سابقه بد یه نام نیک از خودش به جا بزاره که تمام سیاهی ها و بدیهای گذشته رو زیر سایه محبتش پنهان کنه .

نامه ای از بهشت...


ببخشید من به زبان انگلیسی مسلط نیستم و هرچی که تصور میکنم رو به ترجمه میزارم و جسارتی هم به اساتید بزرگوار نباشه چون ممکنه خیلیها مثل من با زبان انگلیسی مشکل داشته باشند ولی دوست داشته باشند بدونند که چی نوشته شده:
فردا که بدون من شروع شد و من رو کنارت ندیدی و فردا آفتاب  تابید و چشمانت با  قطرات اشک (درغم) بدون من پرشد.من آرزو میکنم که که زیاد گریه نکنی .میدونم فکر میکنی که خیلی چیزها رو به همدیگه نگفتیم . من میدونم تو چقدر من را دوست داری و من چقدر بیشتر تو را دوست دارم .و هر زمان که به من فکر میکنی می فهمم چقدر زیاد دلتنگ من هستی.
وقتی فردا بدون من شروع شد فکر نکن بین ما جدایی افتاده. هر اندازه که به من فکر کنی دقیقا من در قلبت وجود دارم و بهت نزدیکتر از قبل هستم.

عشق سفر...

یکی از ارزوهام اینه که اونقدر تمکن مالی داشتم که بدون دغدغه مالی برم دور دنیا رو بگردم و لذت ببرم . ایران متاسفانه با تمام زیبایی هاش امکانات و مناظری که انسان رو تهیج وا بداره نداره . الان بغیر از یکی دو شهر باقی شهرها جاذبه های توریستی ندارند . بعضا هم که هست بیشتر جاذبه های تاریخی هست تا تفریحی . بعضا همه چی تکراری بنظر میاد . حیات وحش در ایران کنترل شده نیست . بعضی شهرها دریغ از یک هتل در حد یک ستاره که مسافر برای یک شب مکان استراحت داشته باشه . اگر شمال رو بخاطر دریای مازندرانش فاکتور بگیریم دو شهر تبریز و مشهد از لحاظ من جذابیت خاصی دارند . البته شیراز هم تعریفش رو زیاد شنیدم و شهر دوست داشتنی هست و خیلی دوست دارم ببینم . تبریز هم به مدت چند ساعت بودم و از محیط شهرش خیلی خوشم اومد . اردبیل گرچه هوای خنکی داره ولی اون جذابیت شهری رو نداره . تهران و قم هم بس که شلوغ و پر ترافیک و هوای الوده ای داره جذابیت خاصی نداره البته مناطق ییلاقی شون خوبه ولی درون شهرها جذابیتی ندارند .بالشخصه  یکی از ارزوهام دیدن سوئیس هست . با اون دریاچه ها و کوههای زیبایی که داره و هوای پاکی که داره  خیلی دوست دارم یه روز اون مناطق رو از نزدیک ببینم .