دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

آنچه که باید بدونیم ولی نمیدونیم!! پست ویژه بزرگسال

این پست برای افراد بالای هیجده ساله  لطفا دقت کنید ..

..

متاسفانه اتفاقات تلخی میوفته که بخاطر بد آموزی معمولا ترویج داده نمیشه  و مشکلاتش در اینده گریبانگیر نسل جوان خواهد شد .  متاسفانه قدرت قوی شهوت و نیروی وسوسه کننده شیطان و بی دانشی و ندانستن سرانجام اشتباهی رو مرتکب میشیم  تا سرانجامی  جز عذاب وجدان و مشکلات روحی  برای ما باقی نمیزاره . داستانی خوندم در مورد نزدیکی کردن یک فرد با نامزد دوستش و سرانجام بچه ای که بدنیا میاد.. و مشکلاتی که همراه با عذاب وجدانه . از یک طرف این شهامت نیست که به دوستش یا همسرش بگه و الی آخر ..  در پایان این داستان فرد نویسنده از عذابی که این چند سال کشیده از خیانتی که در حق دوستش و اون بچه ای که بدنیا اومده حرف میزنه . البته میشه اون طرف رو چهار میخ کشید و هر چی بد و بیراه میتونیم بهش بگیم . البته کسی که عذاب میکشه و اینقدر وجدان داره که به خطایی که کرده اعتراف کنه نمیتونه ذات بدی داشته باشه . اما خودش نااگاهی و غریضه جنسی رو دلیل این کارش میدونه . این اتفاق ممکنه برای هرکسی بیافته . اما چرا این جور میشه دلیلش فقط یکی هست اونم  نظام اموزشی که نتونسته این جوون رو از عاقبت کاری که می کنه آگاه کنه . نظامی که از آموزش جنسی به دانش اموزان فقط در حد کرموزوم ها یاد داده . و عمل لقاح گیاهان توضیح داده  بعضا معلمها برای اینکه به زعم خودشون بچه ها پررو نشن و جو کلاس بهم بریزه از باز کردن این مسائل سر باز میزنند و خیلی مسائل رو بیخیال میشوند .در مورد جو کلاسها هم باید بطور معمول اینگونه باشه که  در دوران دبیرستان کلاسها سه دسته تقسیم میشن . دسته اول: شاگرد زرنگها هستند که فقط درس میخونند نمره بیست و نوزده بگیرند . دسته دوم شاگردانی هستند که فقط میخواهند حضور داشته باشند و اصلا توجهی به درس ندارند و جذابیتی براشون نداره و دسته سوم هم افراد مخل  و شر کلاس هستند که منتظرند یک  حرفی معلم بزنه و از حرف معلم برای بهم ریختن کلاس استفاده کنند . خانواده ها هم اکثرا سنتی هستند و اموزش چنین مسائلی رو معتقدند به بعداز  دوران ازدواج موکول میکنند . نتیجه این میشه هیچ دانش اموزی از عوارض خودارضایی هیچ اطلاعی نداشته باشه .  از اینکه چه  سرانجامی بعداز نزدیکی با جنس مخالف داشته باشه مطلع نباشه .  اینکه بدون رعایت نکات بهداشتی ممکنه چه امراضی گریبانگیر دختر و پسر رو بگیره .  سوال اینجاست که مگر چند درصد جوانان ما امکان ازدواج دارند . ایا اینها که ازدواج نمیکنند از نیروی غریضه محروم هستند؟ در روانشناسی داریم که بزرگترین عامل بیماریهای روانی در انسانها سرکوب کردن غرایضشون هست . وقتی یک جوان مثلا پول خرید یک ماشین رو نداره  یا از نعمت برخورداری از امکانات تفریحی و رفاهی محرومه از اموزش صحیح زندگی محرومه همه جمع میشه و یک مشکل بزرگ روحی و روانی پیدا میکنه و دست به کارهایی میزنه که منجر به ناهنجاریهای اجتماعی میشه و در اخر  منجر به زندانی شدن و بعضا به اعدامش میشه . متاسفانه امثال این افراد هم مکانهایی ندارند که مشکلات خودشون رو حل کنند یا کسی که راه حل مناسبی نشون بده . مجبورند این بار گناهانشون رو با خودشون حمل کنند . . در مدارسمون نترسیم  که از مشکلات و بیماریهای مقاربتی صحبت کنیم . همه چیز نباید فقط در کتابها باشه .کار شاقی نیست توی کتاب بخونیم و صبح برای دانش اموزا متن کتاب رو بازگو کنیم . وقتی قران به صراحت از مشکلات جنسی و غریزه صحبت میکنه چرا معلمهای ما این اطلاعات رو دریغ میکنند . ایا دانش اموزان ما از سوزاک . زگیل تناسلی . ایدز . بیماریهای  ناشی از نزدیکهای مقعدی  اطلاعاتی دارند؟  هرکسی هم حرفی بزنه میگن این خودش اینکاره است خوب بلده این اطلاعات رو .. و کلی حرف و حدیث و یه مشت حرف مفت  که پشت سرش هست با این وضعیت اون فرد مطلع کلا از گفتن و باز کردن مسائل منصرف میشه . حال شاید بعضی دانش اموزان جو کلاس رو بخوان بهم بریزن باید با لحنی جدی و اروم و دوستانه باهاشون در میان گذاشت که این مسائل مربوط به اینده اتون و مشکلاتی که در مقابلتون هست ارتباط داره .از دیدگاه من  دریغ کردن از اموزش مسائل جنسی  یعنی شریک بودن در گناه اون جوان که مرتکب این اشتباه شده . 

آقای گاو!!!

ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻭ !
ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﮓ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺍﻭﻝ، ﭘﻨﺞ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺑﺮﻭﻧﺪ .
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻨﮕﺎ ﻡ، ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﻭﺿﻌﯽ ﻣﺮﺗﺐ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﻭ
ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ... ﺩﺑﯿﺮ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻣﯽ ﻫﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺱ ﻭ ﺍﻧﻀﺒﺎﻁ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺆﺍﻟﻬﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﻢ .
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﺪ . ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ "ﮔﺎﻭ " ﻫﺴﺘﻢ ! ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ . ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﮔﺎﻭ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ .
ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺯﻧﮓ ﺗﻔﺮﯾﺢ، ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ .
ﯾﮑﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ ﮔﺎﻭ؟ ﻣﻦ ﮐﻪ
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻢ ...
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﭘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺑﺮﻭﺩ
ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ، ﺭﻓﺖ .
ﻣﺮﺩ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ، ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮﺩ :
"ﻣﻦ ﮔﺎﻭ ﻫﺴﺘﻢ "!
- ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﻭﻟﯽ ...
- ﺷﻤﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﺪ .
ﻣﻦ ﮔﺎﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﭘﺪﺭ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ؛ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ۱۳ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ، ﺍﻭ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺎﻡ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﯾﺪ ...ﺩﺑﯿﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﮑﻨﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﻪ، ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ ...
- ﺑﻠﻪ، ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﺎً
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺣﻖ ﻣﯿﺪﻫﻢ .
ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮﺩ
ﻣﺸﮑﻞ ﺍﻧﻀﺒﺎﻃﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﯿﺪ .
ﻗﻄﻌﺎً ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﻧﺪﮐﯽ
ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻢ .
ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ .
ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻮﻻﻧﯽ،
ﻭﻟﯽ ﺗﻮﺃﻡ ﺑﺎ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺑﻮﺩ . ﺁﻥ ﭘﺪﺭ، ﺩﺭ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﮐﺎﺭﺗﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮ ﻣﺎ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ، ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ، ﮐﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ .
ﺩﺭ
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺸﺨﺼﺎﺗﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﻭ ﺗﻠﻔﻦ، ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
ﺩﮐﺘﺮ ... ﻋﻀﻮ ﻫﯿﺄﺕ ﻋﻠﻤﯽ
ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .....
ﭼﻘﺪﺭ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ ﯾﻪ ﻣﺘﻨﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ :
ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺳﺒﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﯾﮑﯽ ﺟﻠﻮﻣﻮﻥ ﺁﻭﯾﺰﻭﻧﻪ، ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﭘﺸﺘﻤﻮﻥ ﺁﻭﯾﺰﻭﻥ
ﮐﺮﺩﯾﻢ .ﻧﮑﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ ﺗﻮ ﺳﺒﺪ ﺟﻠﻮﯾﯽ، ﻋﯿﺐ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺳﺒﺪ
ﭘﺸﺘﯽ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﯾﻢ، ﻓﻘﻂ ﺩﻭﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ :
ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻭ ﻋﯿﺒﻬﺎﯼ ﻧﻔﺮ ﺟﻠﻮﯾﯽ !

خداحافظ کاپیتان محجوب و محبوبم!!

از امروز تیم من ده نفره شد و تو در کاپیتانی پرسپولیس جاوید شدی .. بدرود هادی نوروزی خوش اخلاق و محجوب و کاپیتان تیم محبوب پرسپولیس .

جایت همیشه در قلب ما ابدی خواهد بود .. بدرود پسر زحمتکش پرسپولیس

درس حیوانات به انسانها...

امروز کوچولو خانم درسی بهم داد که با سی و چند سال عمر از خدا  گرفتم جرات انجامش رو ندارم . امروز وارد دومین ماه تولد نازگلک خانم دختر کوچولو خانم میشیم . امروز غروب وقتی میخواستم برم داخل ساختمون دیدم داره نازگلک بازی میکنه و  بعداز مدتی برگشتم حیاط دیدم نازگلک دختر دو ماهه اش نیست . کوچولو خانم هم کنار حیاط خیلی راحت گرفته بود خوابیده بود . اولش خیلی ناراحت شدم . گفتم مگه میشه مادری بچه اش رو که دو ماهه ازش مراقبت کرده بزاره کنار کوچه و راحت بیاد بخوابه . چند بار رفتم و اومدم  دیدم نه گرفته خوابیده . شک برم داشت که شاید گربه ای بچه اش رو دزدیده ولی بازم باور نمیکردم چون گربه از منافعش و وابستگی هاش تا پای جون می جنگه . برگشتم و گفتم اگر فردا بچه اش پیدا نشه میندازمش یه جای دور . چون واقعا بچه نازی داره . رفتم و دوباره برگشتم ولی اینبار بود . متوجه شدم اینم از درسهای زندگی برای مستقل بودن بچه اش بوده . اما بچه چون عادت نداشت محکم چسبیده بود به مادر و ترس اینکه نکنه مادر تنهاش بزاره مادرش رو ول نمیکرد . مادر هم توی تاریکی داشت بچه رو زیر نظر میگرفت که خطری متوجهش نشه . بهرحال کاری که هیچ یک از ماها جرات فکر کردن بهش رو نداریم .

محبت!!

وقتی بچه بودم یه پیرمردی در خونه ما بود که نسبت فامیلی نسبتا دوری با ما داشت بهتر بگم .پسرعموی بابام بود البته یه زمانی هم دامادشون بود که بعدا از عمم طلاق گرفته و البته اواخر عمرش هم متاسفانه سرنوشت بدی داشت .

تصادف کرد و هر از چند گاهی هم مرحوم مادرم ازش مراقبت میکرد . خوب من بچه بودم و تو عالم بچگی نمیدونستم کی به کیه و کجا به کجاست . اما مادرم از روی محبتش پرستاری میکرد . خوب خسته میشد مشکلات زیاد بود ولی محبتش هم ذاتی بود . شاید خیلی از خانومهای امروز چنین وضعیتی بود با یه ترفندی از همسرشون میخواستند که  چنین افرادی از خانواده دور باشه تا راحت تر باشند . بهرحال از بچگی از مرحوم مادرم یاد گرفتم افراد رو سوای موقعیت اجتماعی شون احترام بزارم . اما امروز می بینیم حتی نزدیکترین ادمهای نزدیک زندگیم هم چنین اخلاقی در وجودشون نیست . اگر فتاده ای ببینند  به جای نوازش و دلجویی یه لگد محکم میزنند و اون طرف رو از خودشون دور میکنند .  بعضی وقتها فکر میکردم زنها محبتشون بیشتر از مردهاست ولی امروز به عینه می بینم ذات آدمها از جنسیت مهمتره . کسی که ذاتش مهربون باشه نیاز نیست حتما زن یا مرد باشه . حتما نیاز نیست یه خانواده خوب باشند تا یکی خوب باشه . ممکنه در یک خانواده کلی آدم بد باشند و یکی خوب در بیاد .  محبت خریدنی نیست . محبت کردن مثل آوای خوش هست که ذاتیه . پای حرف خیلی ادمهای بد بشینی می بینی دوست داره خوب باشه ولی نمیتونه درست مثل کسی که میخواد آوای خوشی داشته باشه و سعی میکنه ولی نمیتونه . اما میشه برای مهربان بودن هم میشه تمرین کرد  و با صرف فعل خوب بودن به نتیجه ای رسید . شاید طرف ذاتا خوب نشه ولی میتونه قابل تحمل باشه . میتونه کمتر آسیب برسونه . میتونه پس اون سابقه بد یه نام نیک از خودش به جا بزاره که تمام سیاهی ها و بدیهای گذشته رو زیر سایه محبتش پنهان کنه .