دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دعای روز اول ماه رمضان

حلول ماه مبارک رمضان بر همگی مبارک .. در این ماه عزیز مرا از دعای خیرتون فراموش نفرمایید . یا حق ..


برای بانوی مهربان


مرسی خانومی ... ارومم کردی .. .

قول میدم دیگه از این حرفای ناامید کننده نزنم .. خدا حفظت کنه ...
حق الناس همیشه پول نیست. بعضی وقتا دل استدلی که باید می دادی و ندادی

برای آقا یحیی دوست داشتنی!

امروز رسما اعلام شد که یحیی گل محمدی مربی آرام و دوست داشتنی این فصل ذوب آهن بعنوان بهترین مربی ایران شناخته شد . آقا یحیی رو زمانی شناختم که در تیم هلال احمر قم بود . اون زمانها در قم قهرمانی بین پیام و سهیل بود . درست مثل پرسپولیس و استقلال . اما اون سال تیمی پیدا شد که این رسم رو از بین برد و یک قطب جدید پیدا شد و آن هم تیم هلال احمر بود و یک جوان جویای نام معرفی کرد . اونم یحیی گل محمدی بود . اون سالها فوتبال ایران خلاصه شده بود به تهران . وقتی یحیی با درخشش فوق العاده اش باعث شد تیم پورای تهران این بازیکن رو بخدمت بگیره همه فکر میکردند اخر فوتبالش همین پورا است چون بازیکنان تکنیکی و اسمی تر قم هم نتونسته بودند بیشتر بروند . اما اقا یحیی با درخشش در پورا به بانک تجارت رفت و وقتی به پرسپولیس رفت بعنوان اولین بازیکن از قم به یکی از دو تیم سرخابی تهران رفت . اون زمانها مثل الان نبود که هر بازیکنی بتونه بره پرسپولیس یا استقلال . اما یحیی اوایل در پرسپولیس بیشتر ذخیره بود و بعدش گرفتار بیماری شد که وقتی سلامتی اش رو بدست اورد مجبور شد از پرسپولیس به فولاد بره .و یه جورایی توی فولاد احیا شد و دوباره برگشت پرسپولیس .. و سپس به صبا رفت و فوتبالش در رده بازیگری را در صبا تمام کرد و بعنوان مربی فعالیت کرد . و بعداز بازگشت به پرسپولیس بعنوان مربی و بخاطر مسائل حاشیه ای مجددا از پرسپولیس رفت و تیم نفت را سوم کرد و سهمیه اسیایی گرفت و سپس به تیم ذوب آهن رفت و امسال قهرمان جام حذفی شد تا امروز رسمان بعنوان بهترین مربی شناخته شد .

احترام به بزرگتر در جامعه!!!

من واقعیت امر سریالهای طنز رو می پسندم ..خصوصا سریال شمعدونی کار سروش صحت رو خیلی دوست دارم  . اما تمام نکات طنز رو بزاریم کنار هیچ وقت نمیتونم بپذیرم که چطوری یک پسر هفت الی هشت ساله دیالوگهایی بکار می بره که خارج از چارچوب ادب و احترام گذاشتن به بزرگتر هست .  خصوصا جایی که به شوهر عمه اش میگه هوشنگ!!! یا کله شوهر عمه اش رو با زرافه و شتر مرغ یکی می کنه!!! یا یک بچه چطور این جرات رو به خودش میده که به فردی که بسیار مسن تر و بزرگتر از اون هست گوشه و کنایه های زشت بزنه!!! وقتی یک کودک کنار پدر و مادر و بزرگترهاش این صحنه ها و حرفهای زشت بشنوه و با خندیدن پدر و مادر این تصور براش ایجاد میشه حتما کار خوبیه و الا پدر و مادرم نمی خندیدند!!!

حرف دل...

متاسفانه حرفها و پستهایم یک نفر خواننده داره اونم خودم .. نمیدونم شاید اینبار برای همیشه از وبلاگ نویسی خداحافظی کردم ... اینجا زود فراموش میشی ... یا حق