دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته...

همیشه منتظر مخاطبانم بودم . گویا با رفتن از دنیای وبلاگ نویسی دوستان هم دنبال گرفتاریها و مشغله های زندگی خودشون رفتند . مهم نیست  آنچه که مهم هست جایی هست که بنویسم . حتی اگر مخاطبش یک نفر باشد . نوشتن باعث میشه کمی سبک بشم . دردهایی که نمیتونم بیرون از دنیای مجازی برای کسی بازگو کنم اینجا بیان کنم .  بارها گفتم خیلی دوست داشتم یه روزنامه نگار باشم . عشقم به روزنامه نگاری در دوران مدرسه با من بود ولی خب هیچ وقت کسی نبود تشویق و راهنمایی کنه . من فقط مجلات و روزنامه ها رو می خوندم و یاد می گرفتم  تا به دوران وبلاگ نویسی رسیدم . مجالی بود که بنویسم یا بهتر بگم تایپ کنم . در این راه هم دوستان فراوانی پیدا کردم . دوستانی که هرکدام چیزهای فراوانی بهم یاد دادند و دردهایم را درک میکردند .  وبلاگ نویسی برخلاف روزنامه نگاری مقید به رعایت قواعد و اصول نگارش ادبیات فارسی نیستید و راحت هرچه از دلتون بربیاد می نویسید بدون اینکه نگران باشید که بهتون خرده بگیرند که چرا اصول و قواعد رو رعایت نمیکنی . راحت می نویسی و هرجا هم که خواستی پاک می کنی و دوباره مطلبت را جایگزین میکنی . در این یکسال که از وبلاگنویسی دور بودم بازهم هر از گاهی به وبلاگهای دوستان چراغ خاموش سر میزدم . و خاطراتم رو مرور میکردم . باید اعتراف کنم در این مدت وبلاگنویسی بعضا عاشق هم میشدم علیرغم مخالفتهای خانوادم که می گفتند محیط نت و وبلاگ نویسی محل عاشقی نیست . شاید حق با اونا بود ولی من باید از هر فرصتی استفاده میکردم که از این تنهایی در بیام . هنوزم معتقدم برای عاشق شدن دنیای مجازی و غیر مجازی نداره .  مهم هدفت هست . اگر دنبال هرزگی بری خدا هم  به خودت واگذار میکنه ولی وقتی نیتت رو  اول به خدا گفتی بعدا قدم جلو  گذاشتی خدا هم در همه حال دنبالت میاد تا مباد ا گرفتار منجلاب شوی . هرچند این کارم با خطرات بسیار بزرگی همراه بود یه جور عبور از میدان مین بود . شاید بعضی جاها هم حق به خانوادم میدادم . اما چه کار میتونستم بکنم  ؟ اما هنوز توکلم بخداست و البته با تجربیاتی که این سالها بدست اوردم سعی میکنم دیگه خامی نکنم و زیر سایه لطف بیکران خدا با عقل و درایت رفتار کنم و احساسی با واقعیتهای زندگی برخورد نکنم .

نظرات 2 + ارسال نظر
سولماز سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 16:06

سلام سلام
احوالات؟؟؟؟؟؟؟؟
دل پری داری ها داداش....... بابا ما که هروقت اومدیم شما نبودی ارسال نظر هم که غیر فعال بود.ولی خوشحایم که برگشتی. خوبه تند تند پست میذاری.ما که تنبلی خفمون کرده.
راستی دربی کیه؟ بفرما اومدم کریاتو بخون دیگه......

سلااااام .. ممنون .. اره خیلی این روزها کم حوصله شدم .. ممنون .. دربی هم نزدیک مدرسه ها ست میخواهیم با انرژی بفرستیمتون مدرسه ... 26شهریور اعلام کردن . انشالله تا اونموقع بیشتر شما رو زیارت کنیم .

مریم یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 01:21

سلام آقا مجید بزرگوار برادر محترمم
دلنوشته ی زیبایی بود.واقعا راست گفتید هرکی رفته دنبال زندگی خودش،اینکه شما به قضای مجازی اعتقاد دارید یا نه به سلیقه و اعتقاد خودتون بستگی داره اما در کنار همه ی حرفاتون حکمت خدا رو اضافه کنید.درسته ما تو مسیرمون بعضی وقتا کج میریم اما وقتی ریش و قیچی رو بدیم دست اوس کریم مهربون،حتی از اون مسیر اشتباه برامون در امیدی باز میکنه.از ته دلم براتون آرزو میکنم بهترینای این دنیا براتون رقم بخوره چه تو دنیای واقعی و چه مجازی...مطمئن باشید خدا حواسش هست بلده داره چیکار میکنه کافیه بهش اعتماد کنیم...
خیلی خیلی التماس دعا
یاعلی

سلام خواهر مهربونم .. دقیقا .. اگر دست خدا پشت انسانها باشه در سخت ترین دوران زندگی انسان مشکلی براش پیش نمیاد . مهم توکل واقعی و قلبی به خداست .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.