دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

شب نوشت !!

ساعت نزدیک دو بامداد هست و هنوز خوابم نبرده ..

معمولا برای مخاطب می نوشتم ولی سعی میکنم برای خودم بنویسم  تا شاید کمی تسکین پیدا کنم .

همیشه دوست داری دنیا بر وفق ایده آل ها باشه ولی نمیشه . یعنی امکانش نیست . بعضی وقتها میخوای فک یکی رو بیاری پایین اما امکانش نیست چون شخصیتت چنین اجازه ای رو نمیده . بعضی وقتها میخوای به کسی که واقعا دوستش داری دست پیدا کنی ولی تقدیر بهت این اجازه رو نمیده.  چه میشود کرد دنیاست و مکافاتش . ده سال بیست سال سی سال چهل سال بعضا تا صدوبیست سال از خدا عمر میگیری ولی اخرش می بینی کلی کار داری که انجامش ندادی . بسیار آرزوهایی داشتی که بهش دست پیدا نکردی .

بهرصورت دنیاست و دار مکافات . بجای مقابله باهاش سعی کن باهاش بسازی . اما صبر کن !! مواظب باش خودتو بهش نفروشی . دنیا خیلی زیرکتر  ازونیه که فکرش بکنی . زرق و برقش ممکنه یه حسرت ابدی برا ادم بزاره .  این روزها فکرم بدجوری مشغول اینده ام هست . اینده ای که معلوم نیست چقدر طول بکشه .

نظرات 1 + ارسال نظر
هیچ جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 01:12 http://juliehs.blogsky.com

درسته کاملا. هر کسی یه قدری عمر می کنه اما طمعمون باعث میشه بیشتر و بیشتر بخواهیم... هر قدر پرزرق و برق تر باشه، باز هم مثل باتلاقه. تمومی نداره..
امیدوارم همه ی ما به کمال برسیم ...
+

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.