دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

دلنوشته های من

حرفهایی که نمیشود زد!

مخاطب خاص!!

سلام ..

میدونم از دستم ناراحتی . حق داری ولی بدون عاشق واقعی نبودی . میدونم با احساساتت بازی شد ولی در نظر نگرفتی با شخصیت من هم بازی کردی . ادم عاشق می سوزه و دم نمیزنه . قبل هم بهت گفتم : شیطان سه جا کنار گوشته . اول موقع خشم . دوم . موقع قضاوت کردن . سوم . موقعی که مرد و زنی تنها در یک مکان خلوت و تنها کنار هم هستند . دقیقا در دو گزینه اول و دوم شیطان کنارت بود . همیشه وقتی خشم گرفتی چشمات رو روی واقعیتها بستی و حرفهای احساساتی زدی که بعد پیشیمان شدی  . بدون در نظر گرفتن این که اگر طرف مقابل دوستم نداشت چرا خانواده اش رو با این جاده های خطرناک و بس بسیار دور و هزینه های سرسام اور رهسپار دیار من کرده؟ هر چی فکر میکنم ذره ای فکر نکردی . هیچوقت حقی برای طرف مقابلت نداشتی . ادم عاشق باید دو طرفه فکر کنه  الا یک احساس خام و پوچه. چطور تو انتظار داشتی خانواده ات من رو برانداز کنند و دو دوتا چهارتا کنند ولی این حق برای من وجود نداشت؟ ادم عاشق نمیخواد خار به پای معشوقش بره چه برسه به آه و نفرین و ناله !!! نکنه دروغ گفتی؟ نکنه فکرهای دیگه ای توی ذهنت بوده؟ تو که میگفتی خانواده باید رکن باشه؟ تو که میگفتی برادرت هست دعوا نکن ؟ چطور انتظار داشتی من مقابل برادرم دست به یقه بشم؟ نکنه انتظار داشتی برادرا م یعنی خانواده ام رو بزارم کنار ؟!!! من نه اسمی روی شما گذاشتم و نه عفتتان رو خدشه دار کردم . اگر چند کلام صحبت شد فقط جنبه شناخت هست . خیلی ها ده سال بیست سال همدیگر رو می شناسند و قرار ازدواج میزارند بعد متوجه میشن که بدرد هم نمیخورند و به اسانی کنار میان . حالا دخترها احساسی تر هستند دیرتر کنار میان ولی بین من و شما فقط یه ابراز علاقه بوده که طبیعی بوده . بخاطر علاقه ام هم که شد خانواده ام رو اوردم . فقط بدون پسر بدون خانواده یعنی درخت بی ریشه که هیچ تغییری در وجودش نیست و بدرد آتش زدن میخوره و السلام !!!

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 16:16

الان داستان اون خانم که خواستگاریش رفتید چی شد؟
تموم شد یا ایشالا اوکی شده واسه نامزدی؟

با این وضعیت بیخیال هم باید بشیم . هرچند..

مریم پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 16:14

سلام
واقعا ناراحت شدم
اما هیچ کار خدا بی حکمت نیست
خواهرانه میگم یه دختر از همون شهر خودتون انتخاب کنید.دختر راه دور خیلی دردسر داره اذیت میشید
از ته دل دعا میکنم هرچه زودتر دختر خوب و نجیب و خانواده دار نزدیکای خودتون سرراهت قرار بگیره و از تنهایی در بیاید.
به خدا توکل کنید.بعضی وقتا آرزوهای ما خطر هستن و خدا بهتر میدونه و اونو از سر راهمون برمیداره شما با این دید به قضیه نگاه کنید.

سلام ... مطمئنا همینطوره .. خوشحالم خواهر گلی همچون شما رو دارم .. ما دوری رو قبول کردیم ولی خانواده ها مشکل داشتند . از نظر من با این وضعیت قطعا به صلاح هردوی ما ازدواج کردن نیست و هر کدوم باید بریم دنبال سرنوشت خودمون ..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.